سایت مهر

چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

شعر های زیبا

 

عشق یعنی

                                                                  

عشق یعنی بغض بی پایان من/

عشق یعنی حسرتی در جان من

عشق یعنی حرفهای پیش و پس/

عشق یعنی ظلم بی رحمانه بس

عشق یعنی دستهای گرم تو/

عشق یعنی هرچه دارم سهم تو

عشق یعنی بی قراریهای من/

عشق یعنی هر گناهی پای من

عشق یعنی آرزوی دیدنت/

عشق یعنی فرصت بوسیدنت

عشق یعنی با دلم بازی نکن/

عشق یعنی قصه پردازی نکن

عشق یعنی این جدایی ساده نیست/

عشق یعنی درد من درد بدی ست

 

دل شکسته

 

تنم از حادثه خسته

دلم ازغصه شکسته

 یه مسافر غریبم

راهی یه راه دورم

 ناجی شکسته بالم/

که تویی تنها نشستی

ای که واسه خاطر من

دل مردمو شکستی

پر بغض گریه بودم

تو رسیدی تا بخندم

واسه پیدا کردن تو

دل به جاده ها میبندم

راهی یه کوله راهم

کوله بار عشقو بستم

دیگه از خودم بریدم

دیگه از آینه خستم

تویی کعبه ی وجودم

دور چشمای تو گشتم

نکن از دلم گلایه

باید از تو می گذشتم

می خوام این عشق قشنگو

از نگاهت پس بگیرم

نمی خوام مثل پرنده

توی یه قفس بمیرم

ای نگاه آبی ناز

کاش تو مهربون نبودی

میون این همه آدم

تو یه همزبون نبودی

لحظه ی گذشتن از تو

آخرین لحظه ی دیدار

واسه تو از تو گذشتم

همینو بگم یه ایثار ...

 

 

تو و من

 

من ميگم بهم نگاه كن

تو ميگي كه جون فدا كن         

من ميگم چشات قشنگه      

تو ميگي دنيا دو رنگه     

من ميگم چه قدر تو ماهي      

تو ميگي اول راهي

من ميگم بمون هميشه

تو ميگي ببين نميشه               

من مي گم خيلي غريبم        

تو ميگي نده فريبم        

من ميگم خوابت رو ديدم       

تو ميگي ديگه بريدم

من مي گم هدف وصاله      

تو واي ميگي محاله               

من ميگم يه عمره سوختم     

تو ميگي قلبم رو دوختم  

من ميگم چشمات و وا كن     

تو ميگي من و رها كن

من ميگم خيلي ديوونم

تو ميگي آره مي دونم

من ميگم دلم شكسته ست

تو ميگي خوب ميشه خسته ست

من ميگم بشين كنارم

تو ميگي دوستت ندارم

من ميگم بهم نظر كن

تو ولي ميگي سفر كن

من ميگم واسم دعا كن

تو ميگي نذر رضا كن

من ميگم قلبم رو نشكن

تو ميگي من مي شكنم من؟

من ميگم واست مي ميرم

تو ميگي نمي پذيرم

من ميگم شدم فراموش؟

تو ميگي نه ، رفتم از هوش

من ميگم كه رفتم از ياد؟

تو ميگي نه مرده فرهاد

من ميگم باز شدي حيروون؟

تو ميگي بيچاره مجنون

من ميگم ازم بريدي؟

تو مي پرسي نا اميدي؟

من ميگم واسم عزيزي

تو ميگي زبون ميريزي؟

من ميگم تو خيلي نازي

تو ميگي غرق نيازي

من ميگم دلم رو بردي

تو ميگي به من سپردي؟

من ميگم كردم تعجب

تو ميگي ديگه بگو خب

من ميگم تنهايي سخته

تو ميگي اين دست بخته

من ميگم دل تو رفته

تو ميگي هفت روزه هفته

من ميگم راه تو دوره

تو ميگي چاره عبوره

من ميگم مي خوام بشم گم

تو ميگي حرفاي مردم؟

من ميگم نگذري ساده؟

تو ميگي آدم زياده

من ميگم دل به تو بستن؟

تو ميگي اينقده هستن

من ميگم تنهام ميذاري؟

تو ميگي طاقت نداري؟

من ميگم خدا به همرات

تو ميگي چه تلخه حرفات

من ميگم اهل بهشتي

تو ميگي چه سرنوشتي

من ميگم تو بي گناهي

تو ميگي چه اشتباهي

من ميگم كه غرق دردم

تو ميگي مي خوام بگردم

من ميگم چيزي مي خواستي؟

تو ميگي تشنمه راستي

من ميگم از غم آبه

تو ميگي دلم كبابه

من مي گم برو كنارش

تو ميگي رفت پيش يارش

من ميگم با تو چيكار كرد؟

تو ميگي كشت و فرار كرد

من ميگم چيزي گذاشته؟

تو ميگي دو خط نوشته

من ميگم بختش سياهه

تو ميگي اون بي گناهه

من ميگم رفته كه حالا

تو مي گي مونده خيالا

من ميگم مي آد يه روزي

تو ميگي داري مي سوزي

من ميگم رنگت چه زرده

تو مي پرسي بر ميگرده؟

من ميگم بياد الهي

تو ميگي كه خيلي ماهي

من ميگم ماهت سفر كرد

تو ميگي تو رو خبر كرد؟

من ميگم هر كي با ماهش

تو ميگي بار گناهش؟

من ميگم تو بي وفايي

تو ميگي بريم يه جايي

من ميگم دلم اسيره

تو ميگي نه خيلي ديره

من ميگم خدا بزرگه

تو ميگي زندگي گرگه

من ميگم عاشق پرنده ست

تو ميگي معشوق برنده ست

من ميگم به روزها شك كن

تو ميگي بهم كمك كن

من ميگم خدانگهدار

تو ميگي تا چي بخواد يار

من ميگم كه تا قيامت

برو زيبا به سلامت

پشت تو آب نمي ريزم

كه نروندمت عزيزم

 

بعد از من اگر روزي

بغض گلويت را فشرد

پاي احساست اگر بر سنگ خورد

يا اگر يك روزدستان تو هم

گرمي دست كسي را در ميان خود نديد

ودرآن هنگام تلخ

كه فضاي سينه ات جز آه آتشناك

چيزي را نمي داند

يادي از اين عاشق افسرده كن

بعد از من روزي اگر زين كوچه ها

مرد تنهايي گذشت

در نگاه او اگر برق نياز

بر دو پايش پينه بود

يادي از اين خسته دلمرده كن

 

هیچکس اشکی برای ما نریخت  *هرکه با ما بود از ما می گریخت

چند روزیست حالم دیدنیست * حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل میزنم * گاه بر حافظ تفأل میزنم

حافظ دیوانه،فالم را گرفت * یک غزل آمد که حالم را گرفت

ما ز یاران چشم یاری داشتیم * خود غلط بود،آنچه می پنداشتیم

 

گناهت را نمی بخشم

 

تو را با ديگری ديدم که گرم گفتگو بودی

با او آهسته ميرفتی سراپا محو او بودی

صدايت کردم و بر من چو بيگانه نگه کردی

شکستی عهد ديرين را گنه کردی گنه کردی

 

گناهت را نمی بخشم

 

چه شبها را که من تنها به ياد تو سحر کردم

چه عمری را که من بيهوده به پای تو هدر کردم

تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی

 

با تو گفتم که چرا محو تماشای منی

انقدرمات که يکدم مژه برهم نزنی

مژه برهم نزنم تاکه زدستم نرود

نازچشم تو به قدرمژه برهم زدن است

 

دلم برات تنگ شده خيلی وقته

لحظه دوری از تو خيلی سخته

نمی دونی چه سخته بی تو بودن

چه معنی داره بی توشعرسرودن

دلتنگی هام فراونه دل ديگه بی توداغونه

دنيا بااون بزرگی هاش

بی توبرام يه زندونه

هوای چشمام بارونه.

هيچ کس وجزتو ندارم

که سرروشونش بزارم

بازم مثل ابربهار واسش يه دنياببارم

 

سلام ای بهونه واسه موندن ونفس کشيدن

هنوزم دل پرميکشه واسه به تورسيدن

عزيزم بگوببينم چه رنگی روزگارت

خيلی دوست دارم يه شب مهتابی بشينم کنارت

 

خواستم که شيدايت کنم مفتون چشمانت شدم

در عشق رسوايت کنم پايبندپيمانت شدم

خواستم سخن ازدل بگم

دیدم دل ميبری دين می بری مومن به ايمانت شدم

گفتم که مرحم نهم برزخم خويش سازش کنم بااخم خيش

بيهوده بود تجويز من محتاج درمانت شدم

خواستم پنهان کنم اين سوز را اطن گداز را

غافل از اينکه من انگشت نمای شهروسامانت شدم

 

من از تو دل نمی برم
اگر چه از تو دلخورم
اگر چه گفته ای تو را
به خاطرات بسپرم
هنوز هم خیال کن
کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ام
به خاطرت شسکته ام
تو در سراب آینه
شبانه خنده میکنی
من شكست داده را
خودت برنده میکنی
نیامدی و سالها
ازت به جاده دوختم
بیا ببین که بی تو من
چه عاشقانه سوختم
رفیق روزهای خوب
رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من
همیشه در هنوزها
صدا بزن مرا شبی
به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را
بدون من شناختی

 

چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

مگه جز گریه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد زاری بکن

 اونکه رفته دیگه هیچ وقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

هرچی دریا رو زمین داره خدا

با تموم ابرای اسمونا

کاشکی می داد همه رو به چشم من

تا چشام بهار بهار گریه کنن

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود

 

 


مثل یه خواب تموم شدن


حالا باید سر رو زانوم بذارم


تا قیامت اشک حسرت ببارم....

 

 

 

 

 


گزارش تخلف
بعدی